آن هنری كسینجر ایران، آن منبعِ آگاه و یگانه دوران، آن دكترینال بدون مرز را رئیس، آن در نظر و انتقاد به همه چی حریص، آن ممنوع التصویر پیش از این، آن یار ضرغامی بعد از این، آن مفسر فرار از زندان، آن منتقد فارسی وان، آن فرضیه زنای ذهنی را مكتشف، آن آچار فرانسه عرصههای مختلف، آن كارشناسِ استراتژیك رسانه، آن مخالف اعتدال و مشیِ میانه، آن مبدع نظریات عجیب و اساسی، مولانا دكتر حسن خان عباسی!
ساكن كلان شهر تهران بود و چهرهاش روز و شب در صدا و سیما نمایان بود و به لقب پورفسوری و دكتری از جانب دیگران میهمان!
از كودكی شیخنا اطلاعات زیادی در دست نیست، امّا آنچه هست نیز عظمت او را چنان كه باید و شاید نشان میدهد. مثلاً از عباسنا نقل است كه هنوز یك كتاب را تمام نكرده سراغ كتابی دیگر می رفت و آن كتاب را نیز نیمه كاره به كناری میگذاشت و كتاب دیگری بر میداشت و قس علی هذا! روزی او را پرسیدند كه: «چه چیز را بیش از همه خوش میداری؟!» گفت: « شنا در اقیانوسی به عمق یك بند انگشت را!» پس این علاقه را در همه علومی كه دربارهاش صاحب نظر بود سرلوحه خویشتن قرار داد و به مرتبهای رسید كه سینماگران او را تحلیل گر سیاسی نامیدند و سیاسیون او را هنرمندی منتقد و منتقدین او را تحلیل گر رسانه و اهل رسانه او را پورفسور و پورفوسوران او را دانشمند و این پاس كاری شیخنا تا هم اكنون نیز ادامه دارد!
گویند مولانا همیشه آیینهای جیبی همراه خود داشت كه هر از چند گاهی بیرونش میاورد تا روی ماه خود را ببیند و اگر حالی دست میداد این مصرع را در وصف خود میخواند:
«آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری!»
تسلّط او در حوزه فیلم و سریال و كارتون تا حدی بود كه او را برای داوری فیلم افراد سالخورده و بیتجربهای چون كیمیایی و حاتمیكیا و وفرهادی و تبریزی و میركریمی... انتخاب كردند و پس از آن بود كه شیخنا دیگر خدا را بنده نبود و نظراتش درباره فیلمها سراسر خنده بود!
گویند وقتی كارگردان با سابقهای خبر انتخاب او را به عنوان داور جشنواره فجر شنید، بیدرنگ این كلمه را از شدت حیرت و كثرت غیرت برزبان آورد: «بر اوضاع سینمای ایران فاتحه!» تماشاگری نیز گفت: «دون شأن حسن است كه خودش را خرج چنین جشنوارهای كند! او خود به تنهایی فیلم است و نیازی به داوری فیلم دیگران ندارد!» تماشگر نمای دیگری گفت: «نه حسن! داوری نكن حسن! خطر داره حسن!»
نقل است كه شیخنا تسلط و استعداد عجیبی در ربط دادن موضاعات فرهنگی و غیر سیاسی به موضوعات سیاسی و مدرن داشت! مثلاً در مجلسی درباره فیلم «درباره الی» گفته بود: «الی احتمالا مخفف دو حرف نخست واژه «اسلامِ لیبرال»، یعنی آی و اِل است! پس بهتر است كه به جای «درباره الی» بگوییم: «درباره اسلام لیبرال!».
گویند روزی عدهای از مریدانش این شعر را در وصف او خواندند كه:
«هنر نزد عباسنا هست و بس!»
ولی مولانا در كمال بیتواضعی این مصرع را نپسندید و آن را به این شكل اصلاح كرد:
«هنر ،علم، سیاست، سینما ،فلسفه، تاریخ ،ادبیات و ... نزد ما است و بس! »
پس منكری در میان معركه پرید و نعره برآورد: «شعرتان هم كه وزن ندارد!» پس عباسنا پاسخ داد: «وزن ندارد، امّا واقعیّت كه دارد!»
برخی افراد تنگ نظر در وصف شیخنا گفتهاند: «حسن همه چیز را میدانست، جز كلمه نمیدانم را!» البته منتقدان منصف گواهی دادهاند كه شیخنا گاهگاه نیز از كلمه «نمیدانم» استفاده كرده است. مثلاً وقتی مریدان سوالهایی میپرسیدند كه شیخنا تخصصی در آن نداشت پاسخ میداد: «جواب سوالتان را نمیدانم، اما پاسخ پرسشتان را میدانم!» یا در جواب مرید دیگری كه پرسیده بود: «یا شیخ! درباره چه موضوعی از شما بپرسیم كه حرفی برای گفتن نداشته باشید؟!» افاضه فرموده بود: « جواب این سوال را واقعاً نمیدانم!»
از او نقل است كه گفته بود: «سیستم عامل ویندوز در خدمت سازمان جاسوسی امریكاست و این نرم افزار اطلاعات شخصی افراد را ثبت و در هنگام اتصال به اینترنت برای سازمان سیا ارسال میكند!» از این روی بود كه خودش هیچگاه به اینترنت وصل نمیشد و كارهای اینترنتیاش را به مریدان بیشمارش میسپرد و به این شكل نقشه جاسوسان آمریكایی را در نطفه خفه میكرد و بساط عشرتشان را چپه میكرد!
روزی مریدی درهمین رابطه از او پرسید: «یا شیخ شما از كجا فهمیدید كه شركت مایكروسافت، لعن الله علیه، برای سازمان سیا كار میكند؟!» یكی از دوستان شیخ پیشدستی كرد و پاسخ داد: «از آنجا كه نسخههای كپی سیستم عامل ویندوز در بازار ریخته است و شركت مایكروسافت هیچگاه شكایتی برای پیگیری این موضوع تنظیم نكرده است!»
گویند پس از این ماجرا همه موسیقیدانان و سینماگرانی كه كپی كارهایشان در بازار موجود بود طی نامه ای هر گونه همكاری با سازمان سیا را تكذیب كردند و گفتند: « با اینكه تا به امروز بسیار پیگیر شكایت از كپی برداران آثارمان بودیم و نتیجهای حاصل نشد، امّا قول شرف میدهیم باز هم این موضوع را پیگیر شویم تا خدایی ناكرده به عنوان جاسوسان سازمان اطلاعات آمریكا شناخته نشویم!»
رفیقِ بیكلك